این ویدیو، حرفهای مَردیست که سر به اطاعت فرو نبُرد و به تعظیمِ قدرتی، خم نشد...
ما آن چیزی هستیم که تولید میکنیم، نه آنچه که از دست میدهیم
نقل قول: بهرام بیضایی
14 خرداد 1401 ساعت 16:22
این ویدیو، حرفهای مَردیست که سر به اطاعت فرو نبُرد و به تعظیمِ قدرتی، خم نشد...
یادداشتی از حسین لامعی
یک- در دورانی که دیگر از «وطن» گفتن، و از «ایران» نوشتن از مُد افتاده؛ در دورانی که از خاک و سرزمین گفتن، گویی دِمُدهست و بیپرستیژ؛ این مَرد، این پیرمَردِ ۸۳ ساله؛ هرجا به هر دَمی که بود، و به هر نقطهای که رفت، حتی هزاران کیلومتر دورتر از خاکِ خود، باز، از خاکِ خود گفت و از خاکِ خود نوشت... از خاکِ سرزمینِ مادری...
.
دو- از «بهرام بیضایی» حرف میزنیم؛ از مَردی که شبیهِ هیچکس نیست. از مَردی که نسخهی تمامعیارِ خویشتن است. نویسنده-فیلمسازِ بزرگ و برجستهای که در وصفش، همینبس که در تمام این ۶ دهه، هیچگاه، عکسش بهروی جلدِ مجلّاتِ مبتذل نرفت. و هیچگاه، مصاحبهاش، روی پِیجهای پوک و پوچ و بیمغز نبود. نویسنده-فیلمسازی که هیچجای مختصاتِ او، آلوده به ابتذالِ این محیطِ مسموم نگشت و هیچگاه، بلهقربانگو نشد... این ویدیو، حرفهای مَردیست که سر به اطاعت فرو نبُرد و به تعظیمِ قدرتی، خم نشد... مَردی که در وصفش، همین بس که هیچگاه، دستبوسِ صاحبانِ مال و ثروت نگشت...
.
سه- بهرام بیضایی؛ هرچند سالیانِ سال، از ایران و عشقش بهدور است، اما هنوز و همچنان، در هر سمینار و دانشگاه، و در هر مکان و کلاس، و مقابلِ هر دوربین، و پشتِ هر میکروفون، بر زبانش، فقط یک واژه چرخید: «ایران»... ایرانی که برای او، کاسبی نبود! ناندانی نبود! «تاریخ» بود؛ «فرهنگ» بود؛ «هویّت» بود... آری؛ پیرمرد هنوز، یادِ آن تاریخ، یاد آن فرهنگ، و یاد ایران، از سرش نیفتاده... پیرمردِ هنوز، دلنگرانِ سرزمینِ مادریست... پیرمرد هنوز، براستی، فرزندِ ایران است...
کد مطلب: 596